بسم الله الرحمن الرحیم

آیا اسماء که الله به آدم یاد داد باعث شد آدم لایق جانشینی در زمین شود؟

اگر هدف شما از مراجعه به این مقاله این است بدانیدآن اسماء که الله بر آدم عرضه کرده چه بوده اند، با آن ها چه قدرت هایی به آدم داده شده، ما در این مقاله به این موضوع نمی پردازیم. چون اساسا هدف از این واقعه این نبود.

ادعای گمراهان این است که الله به حضرت آدم اسمائی را یاد داد که او را همه چیز دان کرده است، چون آن اسامی علم اسرار آفرینش بودند. از طرفی چون ملائکه از بیان آن اسماء اظهار ناتوانی کردند، پس علم به این اسماء موجب برتری آدم شد و به این ترتیب او شایسته جانشینی بروی زمین است.

مسئله این نیست. زمان و مکانی که واقعه در آن اتفاق افتاده به این صورت است، دقیقا بعد از جان گرفتن جسم بی روح آدم، اما قبل از ساکن شدن او در بهشت است.مکان آن هم در عرش الله است نه بر روی زمین، چون الله نفرموده است که آدم را بروی زمین خلق میکنم بلکه فرموده او را برای جانشینی بروی زمین خلق میکنم. آدم بعد از این واقعه که منجر به اخراج ابلیس از عرش می شود، به بهشت فرستاده شد. در طول این مکالمه "ابلیس" هنوز در عرش است و همراه با دیگر فرشتگان مقرب الله در این جمع حضور دارد. پس حاضران در این جمع الله، آدم و ملائکه ( و البته ابلیس) هستند.

غرور و تکبر ابلیس به این که او عالم و دانا است، شاید بر روی دیگر ملائکه اثر کرده باشد، ممکن است ابلیس با این وسوسه به فرشتگان که: "الله تمام علم را به شما آموخته است پس هیچ چیز بر شما نهان نیست همان گونه که بر الله نهان نیست" ملائکه را سرگردان کرده باشد. دلیل سوالی که پرسیدند: "آیا کسی را در آن قرار می دهی در حالی که در آن فساد می کند؟" حاکی از وجود یک نوع سرگردانی در آن ها است. این نشان می دهد فرشتگان که اکنون در امتحان الله هستند، با توجه به علم خود به این نتیجه رسیدند، آدم با این ویژگی ها، بروی زمین قطعا ناسپاسی می کند. به همین دلیل گفتند: "ما تو را حمد می کنیم این کافی است!" این جمله آنها که "ما تو را ستایش می کنیم" گویای آن است هدف از آفرینش انسان را هم می دانستند منتها باز درک نمی کردند نتیجه گیری آنها ممکن است غلط باشد. مگر الله که دانای مطلق است نمی داند که او فساد می کند؟ این حد از اطمینان و غرور ممکن است از تاثیرات ابلیس باشد! کما این که ابلیس انسان رابا وسوسه جاودانگی فریب داد، ممکن است فرشتگان را نیز با وسوسه دانایی فریفته باشد. برخی ممکن است بگویند: در اینجا فرشتگان ادعا نمی کنند، بلکه فقط سوال می پرسند! سوال بپرسند یا ادعا کنند، تفاوتی ندارد. جواب: آیا قبول دارید این سوال حاصل تصور شناخت کامل فرشتگان از آدم است؟ همین. الله باید به آنها درس دهد که در آدم چیزی دیده و از او چیزی می داند که فرشتگان نمی بینند و نمی دانند.

پس چرا فرشتگان این سوال را می پرسند؟ باید به نتیجه این واقعه که اخراج ابلیس از عرش است توجه نمود. ممکن است غرور ابلیس بر دیگر ملائکه نیز اثر کرده و الله خواسته باشد که عرش خود را از وجود مغرور ها پاک کند.

لازم است الله عرش خود را از غرور پاک کند؟ قطعا. غرور شایسته کسی است که نقطه ضعفی نداشته باشد، غرور حتی برای فرشتگان با وجود قدرت های زیاد و بالایی که دارند جایز نیست

آیا این پاکسازی همان است که ابلیس در آیه 16 سوره اعراف خطاب به الله می گوید "أَغْوَیْتَنِی"؟ این کلمه از ابلیس (من را اغوا کردی) کاملا روشن می کند، حالا او پی برده که این واقعه از ابتدا مکر الله برای او بوده و او در مکر الله گرفتار و شکست خورده است، مکر الله جوابی بر مکر و غرور او بود.

پس الله تصمیم به امتحان کردن ملائکه (و ابلیس) گرفت، چیزهایی (اصلا مهم نیست چی) را در عرش مهیا می کند که علم آن به فرشتگان (و ابلیس) داده نشده است. در این جا مهم این بوده الله به فرشتگان (و ابلیس) درس دهد که همه چیز را نمی دانند. برای همین چیزهایی را عرضه می کند که قبل از این ندیده اند. الله به آدم اسامی آن چیزها را یاد می دهد. به فرشتگان می فرماید اگر عالم هستید و می دانید، من را از اسامی اینها آگاه کنید. اینجاست که فرشتگان اظهار عجز می کنند و دانایی خود را محدود به همان چیزهایی می کنند که الله قبلا به آن ها یاد داده است. چون دریافته اند گویا هنوز بسیاری چیزها در عالمین هستند که از آنها نهان است و فقط ذات الله می داند! درواقع آنها از امتحان الله سربلند بیرون می آیند، برای همین بخاطر نظر قبلی شان (آیا کسی را در آن می گذاری که در آن فساد می کند؟) مجازات نشدند.

درواقع، اگر آن اسامی رموز هستی بوده یا باعث شدند آدم با یادگیری آنها لایق جانشینی شود، پس وقتی او آن اسامی را نزد فرشتگان لو داد، آن ها نیز عالم به آن اسامی شده اند! این دیگر فضیلتی برای آدم به شمار نمی آید چون فرشتگان نیز توسط آدم از آن اسامی آگاه شده اند. اما مهم نیست آن ها چی بودندند، مهم نیست آدم آن ها را یاد گرفته یا بعدا به فرشتگان نیز یاد داده است. مهم این است آن ها برای فرشتگان تا قبل از این پنهان بوده اند. چون هدف از این واقعه این بوده چیزی احضار شود که فرشتگان قبلا ندیده اند.

به گفته علاّمه طباطبایی "کلمه اسما جمع و با الف و لام است و با کلمه کل تأکید شده؛ یعنی خداوند همه نام‌ها را بدون استثنا به آدم آموخت."

این درست است که "همه" را آموخت، اما کدام همه؟! در اینجا "همه" بعنوان مطلق منظور نیست. منظور از "همه" تمام آنهایی است که خداوند در آن محضر مهیا کرده است. کلمه "هَٰؤُلَاءِ" ضمیر جمع برای اشاره به نزدیک است! این یعنی چیزهای محدودی در آن جمع حاضر شده اند که باید نام برده می شدند نه همه چیز! از آن جهت منطقی نیست فرض کنیم کل موجودات عالمین در آن جا حاضر شده باشند، چون تمام موجودات عالمین بر ملائکه نهان نیستند و آن ها را می شناختند. صرفا احضار چند چیز که از ملائکه نهان بودند کفایت می کرد.

توجیه دیگری از گمراهان را در زیر بخوانید: "البته نوع علم و آگاهی نسبت به آن، غیر از این علم و آگاهی است که ما به موجودات داریم. علم به اسماء آنها به‌گونه‌ای بوده که از حقایق وجودی آنها و از ذوات آنها پرده بر می‌داشته و آنها را آشکار می‌ساخته است. نوعی خاص از یادگیری و آگاهی که تنها ظرف وجودی حضرت آدم(ع) توانایی پذیرش آن را داشته است و چنین قابلیتی در فرشتگان وجود نداشته است."

این نویسنده قصد دارد با ذهن منحرف خودش، انحرفات ذهنی اش را القا کند و بگوید آن اسامی چیز بزرگی بوده و به آدم چنان قدرتی می داده تا بتواند با استفاده از آن اسامی، دیگر هیچ چیز بر او پوشیده نماند! انسان وقتی دچار تقدیس و بزرگنمایی در یک موضوع می شود، که از آن موضوع کوچکترین آگاهی ندارد.

اینها از این جهت گمراه شده اند چون تصور می کنند، در این لحظه است که آدم بر موجودات دیگر برتری یافته، در حالی که برتری آدم نسبت به موجودات دیگر همزمان با خلقت او بوده است! آدم هر آنچه که نیاز داشت تا بخاطر آن نسبت به سایرین برتر باشد به او اعطا شده بود. اصلا نیازی نبود بعد از آن به او چیزی داده شود تا شایسته باشد. ویژه گی هایی چون: اختیار، اراده، تعقل، امید، عشق و طغیان انسان را برتر و شایسته می کنند

اکنون که فرشتگان معترف شدند، "ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای، نمی‌دانیم" باید امتحان نهایی را هم بگذرانند. امتحان نهایی آن است ثابت شود آیا آنگونه که قبلا معترف شدند، همه حاضرین در عرش واقعا به این باور رسیده اند که تنها الله عالم به همه چیز است، تنها تصمیمیات اوست که از همه لحاظ بررسی شده و آن تصمیم "قطعا" صحیح ترین است. پس از آنها می خواهد که بر آدم سجده ببرند. هدف از این امر به سجده اصلا جهت اثبات برتری آدم بر ملائکه نیست بلکه صرفا به خاطر این است الله بداند آیا فرشتگان از غرور پاک شده و به این باور رسیده اند که علم آنها محدود است و شایسته نیست الان بپرسند: "تنها تو شایسته سجده هستی، یا جنس او از لجن متعفن است و ما تنها بر تو سجده می بریم".

در اینجاست که مغرور و مطیع راهشان جدا می شود. دانا پی برده که هنوز بسیاری چیزها هستند که برای او نهان اند. پس وقتی هیچ چیز بر الله نهان نیست، شایسته نیست در مقابل امر او به سجده بر انسان جز اطاعت امر، واکنش دیگری نشان داد. چون به یقین رسیدند که وقتی الله امری می کند قطعا از هر کس دیگری به آن آگاه تر است ولی نادان تصور می کند که بهتر می اندیشد و فکرش درست تر است برای همین می گوید منطقی نیست من که از او برترم بر او سجده ببرم. ابلیس که هنوز قانع نشده، پر از غرور است و مطیع امر الله نیست. این آغاز رانده شدن او است. ابتدا از عرش الله رانده می شود و بعد از آن که آدم و حوا را در بهشت به سرکشی از فرمان الله وسوسه کرد، با آن ها از بهشت نیز رانده شد و هر دو در زمین ساکن شدند!

 

این مقاله کامل نیست و ممکن است در آینده ویرایش شود!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها